تفکر و تعقل

اندیشیدن در گام‌های زندگی و سپس نوشتن

تفکر و تعقل

اندیشیدن در گام‌های زندگی و سپس نوشتن

استفاده از مطالب این وبلاگ حتی بدون ذکر نام رایگان و بلامانع است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوستالژی» ثبت شده است

دیروز اتفاقی لحظاتی از سریال اوشین یعنی سال های دور از خانه را تماشا می‌کردم آنجا که دوست اوشین کایو به او می‌گوید با خواستگارت چه کار کردی و اوشین جواب میدهد ردش کردم چون می خواستم زندگی خودم را درست کنم و روی پای خودم بایستم
 حالا که بعد از چند دهه به سریال ژاپنی اوشین نگاه می کنیم می‌بینیم این سریال به تنهایی توانست بذر این تفکر که زن باید روی پای خودش بایستد و کسب و کار خودش را داشته باشد در ذهن زنان و دختران بکارد و الان بعد از چند دهه زنان پیرامون خود را می بینیم که تحت تاثیر همان اندیشه ها شب و روز در تکاپو هستند تا برای نظام‌های سرمایه داری بیگاری کنند
 سریال اوشین ماجرای زنی بود که از خانه‌ی پدری به خاطر فقر خانواده مجبور به مهاجرت برای کار کردن شد و در جوانی روی غلطک پیشرفت اقتصادی افتاد 

اوشین اگرچه ازدواج کرد ولی با خودکشی شوهر بی عرضه‌اش مجبور به کار و خانه داری هم‌زمان شد ولی از آنجایی که در اول و آخر سریال می‌بینیم اوشین بچه‌هایی ناسپاس و بی لیاقت دارد 
در ناخودآگاه ما این ایده شکل می‌گیرد که اگر ما به‌جای اوشین بودیم ازدواج هم نمی‌کردیم 
یعنی اگر فکر کنیم اوشین برای ازدواج هم تبلیغ می‌کرده سخت در اشتباه هستیم

اوشین یک الگوی جذاب و کامل از زن مورد علاقه سیستم سرمایه داری آزاد یعنی لیبرالیسم است زنی که فقط به پیشرفت اقتصادی فکر می کند و اگر فرزندی هم داشته باشد آن را در همین مسیر پول و سرمایه هدایت و تربیت می‌کند
اوشین نمونه کارگر یا برده در سیستم سرمایه داری است چرا که خانواده و زن خانه دار در این سیستم به عنوان مصرف کننده یا انگل تلقی می شوند و نمی توانند کارگر مولد باشند 

لیبرالیسم برای برده سازی زنان با راه اندازی یک مذهب زن_پسند به نام فمینیسم به زنان این گونه القا کرد که شما برده جنسی شوهرانتان نیستید و جای زن توی آشپزخانه و اتاق خواب نیست همچنین با زبان چرب و نرم گفت که بدن زن مال خودش است و هیچ کس مالک بدن زن نیست
 
این مذهب یعنی فمینیسم زنان را با شعار جذاب برای خودت کار کن و کسب و کار خودت را داشته باش آنان را راهی بازار کار کرد

 ولی این شعار جذاب فقط شعار بود و زن از خانه و خانواده بریده شد و مجبور شد برای بقای خودش تن به کارگری و کارمندی بدهد و داشتن کسب و کار شخصی به عنوان یک آرزوی همیشگی در ذهنش باقی بماند و بر پروفایل هایش بنویسد موفق خواهم شد نه فوراً ولی حتماً

در سریال ژاپنی سال های دور از خانه هرگاه اوشین را در جمع خانواده‌اش می‌بینیم چه خانواده پدری چه خانواده خودش و چه در کهنسال در جمع فرزندان حس می کنیم باید پا به فرار بگذارد تا مورد سوء استفاده قرار نگیرد
بله اوشین باید خودش را ناپدید کند تا بار دیگران بر دوش او قرار نگیرد

از سویی دیگر  هر زمان اوشین را در محل کار می‌بینیم همواره خوشحالیم چون در اطراف او آدم‌هایی هستند که با مهربانی او را حمایت کرده و به پیشرفت اقتصادی او کمک می کنند 
این گونه است که دختران دیروز و زنان امروز امیدوار شده بودند که سال های دور از خانه سال هایی پر از ترقی و پر از پیشرفت در کنار آدم‌هایی مهربان تر از مادر و پدر خواهد بود

مایه تاسف است که میبینیم هنوز که هنوزه دختران دیروز که اکنون رخت بازنشستگی به قامت خمیده کارگری‌شان پوشانده‌اند با احساس  شعف و خوشحالی پای تکرار سریال خانمان‌سوز سال های دور از خانه می‌نشینند بی آنکه بیاندیشند این سریال نسلی از زنان را پرورش داد تا به عنوان کارگر ارزان قیمت و بله‌قربان‌گو راهی کارگاه ها و کارخانه های سرمایه داران بشوند حال آنکه این بانوان می‌توانستند ملکه کندوی شیرین خانواده خود باشند و پسرانی مسئولیت پذیر جنگجو و کارآفرین و دخترانی شیر آفرین تربیت کنند

شاید شما هم این دیالوگ برایتان آشنا باشد که گچ و تخته سیاه خیلی خوب بود یادش بخیر می دویدیم دفتر مدرسه گچ برای معلممان می‌آوردیم یا تخته را با اسفنج خیس تمیز می‌کردیم

 اینها حرف‌های متولدین دهه های پنجاه و شصت است همان‌هایی که سالها بعد در دانشگاه بین کلاسهای گچ و تخته‌ای و ماژیک‌وایت‌بردی دومی را تصاحب می‌کردند و همیشه در دانشگاه بر سر این دو مدل کلاس دعوا داشتند و هر گروه زودتر کلاس وایت بردی را تسخیر می‌کرد استادش را به آنجا کوچ می داد

 حالا دلیل چیست که فکر می‌کنیم گچ و تخته بهتر از ماژیک وایت برد است

 تنها دلیلش در واژه نوستالژی یا غم غربت نهفته است

 غربت از کجا

 غریب الزاماً غریب مکانی نیست بلکه می‌تواند غریب زمانی باشد
 انسان هرچه عمر میکند به دلیل تمرکز بر کسب امکانات و فعالیت‌هایش خودمحورتر می شود
و وقتی هم که زندگی و خانواده تشکیل می دهد باز برای رفع نیاز آنان ناچار است بر مدیریتِ کارها بیشتر  تمرکز کند و این تمرکز بر خویش و هدف های انفرادی او را دچار تنهایی و غربت می‌کند

 با این وضع هر گذشته برای او شیرین تر است از زمان فعلی چون  اجتماعی تر از الانش بوده و به عبارتی احساس تنهایی می‌کند

 ما اگر از گچ و تخته تعریف می‌کنیم به خاطر برتر بودن گچ و تخته نیست بلکه به خاطر کیفیت حضور خودمان در آن دوره از زندگی بوده است
 کیفیت حضوری که غربت و تنهایی کمتری داشته است

همچنین است حال پیرمردی که از دوران سفر با الاغ آنچنان تعریف می کند که گویا از همین سمند و پراید الان پرسرعت تر بوده‌اند 

 به همین دلیل است که برخی از ما دیده یا ندیده با حسرت از زمان شاه یاد می کنیم 

در واقع ما در  درون حسرت حال شخصی خودمان را در آن سال‌های دور میخوریم
یعنی
خود فعلی‌مان حسرت خودِ گذشته‌مان را می‌خورد

  در زمان شاه مردم هفته یکبار به حمام خارج از خانه می رفتند و آن هم پس از چند ساعت نشستن در صندلی های نوبتی که  هی جابجا می‌شدند
 و یا در زمان شاه عموم مردم خودرو  نداشتند
 جدای از اینهمه امکانات فعلی

 باید بگویم ما هرچه در زمان عقب تر می‌رویم حال اجتماعی خودمان را باکیفیت‌تر مشاهده می‌کنیم چون تنها نبودیم چون دیده می‌شدیم و لمس می‌شدیم

امام علی علیه السلام می‌فرمایند تخففوا تلحقوا
زندگی را آسان بگیرید( تا به جامعه) ملحق شوید
نهج‌البلاغه خطبه 21

#نوستالژی
#زمان_شاه
#بحران_چهل_سالگی
#تنهایی
#غم_غربت